دوستی

آن یکی آمد در یاری بزد

گفت یارش کیستی ای معتمد؟

گفت من! گفتش برو هنگام نیست

در چنین خوانی مقام خام نیست

خام را جز آتش هجر و فراق

که پزد که وا رهاند از فراق؟

چون تویی تو هنوز از تو نرفت

سوختن باید تو را در نار و تفت

رفت آن مسکین و سالی در سفر

در فراق یار سوزید از شرر

پخته گشت آن سوخته پس بازگشت

باز گرد خانه انباز گشت

حلقه زد بر در به صد ترس و ادب

تا که نجهد بی ادب لفظی ز لب

بانگ زد یارش که بر در کیست آن

گفت بر در هم تویی ای دلستان

گفت اکنون چون منی ای من درآ

نیست گنجایش دو من در یک سرا

دوستی کان ز تویی و منیست

نسبت این دوستی از دشمنیست 

                                    

                                                    شعر: حضرت مولانا

نظرات 7 + ارسال نظر
سینا 1389/12/24 ساعت 00:03 http://morghsahar.blogsky.com

با درود

شعر زیبای بود ....

یک سبد سلام! سال نو تبریک.

منیژه 1390/01/02 ساعت 15:58 http://manijhe.blogsky.com/

درودهای فراوان به دوست گرامی:
این عید باستانی را به شما و خانواده گرامی شما تبریک، و برای شما در این سال جدید آرزوی سعادت و خوشبختی، بدور از هر گونه بیماری و سختی خواستارم. منیژه اسکوئی

منیژه 1390/01/16 ساعت 00:43 http://manijhe.blogsky.com/

درود به دوست عزیز
وبلاگ عشق من ایران با مقالات جدید به روز گشته شده از دادن نظر خواهی دریغ نورزید با تشکر منیژه اسکوئی

منیژه 1390/01/16 ساعت 00:44 http://manijhe.blogsky.com/

درود به دوست عزیز
وبلاگ عشق من ایران با مقالات جدید به روز گشته شده از دادن نظر خواهی دریغ نورزید با تشکر منیژه اسکوئی

سبد گل 1390/02/28 ساعت 17:07

واقعا زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد